افطار
وقتی افطار می کنم؛
که نگاه تو
اذانِ لبخند را
گفته باشد !...
وقتی افطار می کنم؛
که نگاه تو
اذانِ لبخند را
گفته باشد !...
نرسیده به بعضی خاطره
ها ...
باید بنویسند :
آهسته به یاد بیاورید ...
خطر ِ ریزش ِ
اشک
به هوای "تو" من نفس میکشم هنوز...!!
به یاد لعل تو و چشم مست مِیگونت ز جامِ غم مِی لَعلی که میخورم خون است
ز مشرقِ سرِ کوی آفتاب طلعت تو اگر طلوع کند طالعم همایون است
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است شکنج طُرّه لیلی مقام مجنون است
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی که رنج خاطرم از جورِ دورِ گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز کنارِ دامنِ من همچو رود جیحون است
چگونه شاد شود اندرون غمگینم به اختیار که از اختیار بیرون است
ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است