يار دور دست

اي يار دور دست که دل مي بري هـنوز

چون آتش نهفته به خـاکـستـري هـنـوز

هر چند خط کشيده بـر آيـيـنه ات زمـان

در چشمم از تمام خوبان، سـري هـنـوز

سـوداي دلـنـشـيـن نـخـستين و آخرين!

عـمـرم گذشت و تـوام در سـري هـنـوز

اي چلچراغ کهنه که زآن سوي سال ها

از هـر چـراغ تـازه، فـروزان تــري هـنــوز

بـالـيـن و بـسـتـرم، هـمـه از گل بياکني

شب بر حريم خوابم اگر بـگـذري هـنـوز

اي نـازنـيـن درخـت نـخـسـتين گناه من!

از مـيـوه هـاي وسـوسـه بــارآوري هنوز

آن سيب هاي راه به پـرهـيـز بـسـتـه را

در سايه سار زلف، تو مـي پـروري هنوز

وان سـفــره شـبــانــه نـان و شـراب را

بر ميزهاي خواب، تو مي گستري هنوز

با جرعه اي ز بوي تو از خويش مي روم

آه اي شراب کهنه کـه در ساغري هنوز

حسين منزوي

هنوز هم

هنوز هم که هنوز است
درد دامنه دارد
شروع شاخه ی ادراک
طنین نام نخستین
تکان شانه ی خاک
و طعم میوه ی ممنوع
که تا تنفس سنگ
ادامه خواهد داشت
 و درد هنوز دامنه دارد ...

 

طریق محبت

ای آرزوی من، زکجا باز جویمت

تا همچو نی نوازم و چون گل ببویمت
 
تا بنگری چه می کشم از دوری ات دمی

بگذار پا به دیده ی من تا بگویمت
 
در خون خویش غوطه ورم تا به کوی تو

تا چون قلم طریق محبت بپویمت

گفتی که منتهای امید تو چیست؟ آه

ای منتهای آرزوی من، چه گویمت؟

از هرچه هست  در همه عالم تو را گزید

خاطر، اگر که از همه عالم بجویمت

در چشم من یکی ز ره مردمی در آی

تا گرد ره به اشک ز دامن بشویمت

مهرداد اوستا