مست

مست شد...
خواست که ساغر شکند!
عهد شکست...
فرق پيمانه و پيمان ز کجا داند مست...

آتش عشق


گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت

سالها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک

 دلم از مهر تو آکنده هنوز

 دفتر عمر مرا

 دست ایام ورقها زده است

 زیر بار غم عشق

قامتم خم شد و پشتم بشکست

 در خیالم اما

 همچنان روز نخست

تویی آن قامت بالنده هنوز

 در قمار غم عشق

 دل من بردی و با دست تهی

 منم آن عاشق بازنده هنوز

 آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

 گر که گورم بشکافند عیان می‌بینند

 زیر خاکستر جسمم باقیست

 آتشی سرکش و سوزنده هنوز

...

مبارک باشه ...

ناز

قلک بغض هايم را که بشکنم

باز…

ناز تو را

خواهم خريد

و يک بسته مداد رنگي

و با هر رنگش

باز…

ناز تو را

خواهم کشيد

باران


باران که می بارد

دلم برایت تنگ تر می شود

راه می افتم

بدون چتر !

من بغض میکنم

آسمان گریه !