دلگیر دلگیرم
دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر
از غصه می میرم مرا مگذار و مگذر
با پای از ره مانده در این دشت تبدار
ای وای می میرم مرا مگذار و مگذر
سوگند برچشمت که از تو تا دم مرگ
دل بر نمی گیرم مرا مگذار و مگذر
بالله که غیر از جرم عاشق بودن ای دوست
بی جرم و تقصیرم مرا مگذار و مگذر
آشفته تر ز آشفتگان روزگارم
از غم به زنجیرم مرا مگذار و مگذر
با شهپر اندیشه دنیا گردم اما
در بند تقدیرم مرا مگذار و مگذر........
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۰ ساعت 18:8 توسط از دیار آشنا
|