مرا با سوز جان بگذار و بگذر
مرا با سوز جان بگذار و بگذر
اسیر و ناتوان بگذار و بگذر
چو شمعی سوختم از آتش عشق
مرا آتش به جان بگذار و بگذر
دلی چون لاله بی داغ غمت نیست
بر این دل هم نشان بگذار و بگذر
مرا بایک جهان اندوه جانسوز
تو ای نا مهربان بگذار و بگذر
دو چشمی را که مفتوح رخت بود
کنون گوهر فشان بگذار و بگذر
در افتادم به گرداب غم عشق
مرا در این میان بگذار و بگذر
حمید مصدق
+ نوشته شده در جمعه نهم دی ۱۳۹۰ ساعت 12:46 توسط از دیار آشنا
|