پهلو شکسته
به نام تحقق بخش هستی
وبه یاد پهلو شکسته ی اهل بیت
يا زهرا ، نمی دانم،نمی دانم آن زمان که با پهلوی شکسته ات بر زمين خانه ات افتادی کدامين یاس هستی پرپر شد،... چرا می دانم ...می دانم تمام ياسهای هستی پرپر شدند پرپر نه، نابود شدند ،سوختند، مثل دل علی (ع) ...آن که پهلویت را شکست هیچ می دانست آتش به دامان هستی زد ،هیچ می دانست اشک را همنشین چشمان غم آلود زینب کرد هیچ می دانست آغوش گرمت را از حسن و حسینت دریغ کرد هیچ می دانست غم شهادت تو یک عمر دل عاشقانت را می سوزاند... میدانی چه شبهایی با آرزوی دیدن تو در خواب سر بر بالین می گذارم می دانی آرزو می کردم ای کاش تمام دردهای هستی برای من بود اما حتی ذره ای درد به پهلوی تو وارد نمی شد می دانی از غصه ی شهادت سوزناک تو از غصه ی بی مادر شدن فرزاندان تو واز سوگواری همسر تو چه عزای بزرگی در تاروپود بدنم جاری است ای وای ای وای بر آن که این داغ را تا ابد بر دل ما نهاد ....چه طور توانست یاس اهل بیت را پرپر کند چه طور توانست عشق علی را از او بگیرد...!!!

ای وای زهرا جان سرم را بر کدامین سنگ قبر بکوبانم، بر سر کدامین مزار گل ببرم ،ضجه بزنم ، عزاداری کنم ،باتو درد دل کنم ،از دوری تو ناله کنم ...کدام مزار ...ای وای که ما لیاقت دیدن مزارت را هم نداریم ...افسوس و صد افسوس که تو را در کنارم ندارم...
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۸۷ ساعت 14:26 توسط از دیار آشنا
|