يك با يك برابر نيست...!!!
معلم پاي تخته داد مي زد.
صورتش از خشم گلگون بود.
و دستانش به زير پوششي از گرد پنهان بود...
ولي آن ته كلاسي ها
لواشك بين هم تقسيم مي كردند.
دلم مي سوخت بحال او كه بيخود هاي و هو مي كرد
و با آن شور تساويهاي چيزي را نشان ميداد.
با خطي روشن بروي تخته تاريك
كه از ظلمت چو قلب ظالمان تاريك و غمگين بود تساوي را نوشت
بانگ آورد:
كه يك با يك برابر هست
كه يك با يك برابر هست...اينجا...
بناگه ... از ميان جمع شاگردان يكي برخاست
هميشه يكنفر بايد بپاخيزد...هميشه يكنفر بايد...
به آرامي سخن سرداد: اين تساوي اشتباهي فاحش و محض است
نگاه بچه ها ناگه به يك سو خيره شد با بهت
معلم مات برجا ماند و او ميگفت...
اگر يك فرد انسان واحد يك بود...؟
آيا باز هم يك با يك برابر بود...؟
سكوت مدحشي بود و سؤالي سخت
معلم خشمگين فرياد زد: آري... و او با پوزخندي گفت: نه...
و باز هم گفت:... اگر يك فرد انسان واحد يك بود
آنكه زوري و زري مي داشت بالا بود و آنكه قلبي پاك و دستي فاقد از زر پست تر مي بود
اگر يك فرد انسان واحد يك بود اين تساوي زير و رو مي شد.
حال مي پرسم:
يك اگر با يك برابر بود نان و مال مفت خواران از كجا آماده مي گرديد
يا چه كس ديوار چين ها را بنا ميكرد
يك اگر با يك برابر بود پس چه كس آزادگان را در قفس مي كرد
يا چه كس اين رادمردان را فنا مي كرد و سكوت بود و سكوت...
در اين هنگام...معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه هاي خويش بنويسيد:
كه يك با يك برابر نيست...
يك با يك برابر نيست...
صورتش از خشم گلگون بود.
و دستانش به زير پوششي از گرد پنهان بود...
ولي آن ته كلاسي ها
لواشك بين هم تقسيم مي كردند.
دلم مي سوخت بحال او كه بيخود هاي و هو مي كرد
و با آن شور تساويهاي چيزي را نشان ميداد.
با خطي روشن بروي تخته تاريك
كه از ظلمت چو قلب ظالمان تاريك و غمگين بود تساوي را نوشت
بانگ آورد:
كه يك با يك برابر هست
كه يك با يك برابر هست...اينجا...
بناگه ... از ميان جمع شاگردان يكي برخاست
هميشه يكنفر بايد بپاخيزد...هميشه يكنفر بايد...
به آرامي سخن سرداد: اين تساوي اشتباهي فاحش و محض است
نگاه بچه ها ناگه به يك سو خيره شد با بهت
معلم مات برجا ماند و او ميگفت...
اگر يك فرد انسان واحد يك بود...؟
آيا باز هم يك با يك برابر بود...؟
سكوت مدحشي بود و سؤالي سخت
معلم خشمگين فرياد زد: آري... و او با پوزخندي گفت: نه...
و باز هم گفت:... اگر يك فرد انسان واحد يك بود
آنكه زوري و زري مي داشت بالا بود و آنكه قلبي پاك و دستي فاقد از زر پست تر مي بود
اگر يك فرد انسان واحد يك بود اين تساوي زير و رو مي شد.
حال مي پرسم:
يك اگر با يك برابر بود نان و مال مفت خواران از كجا آماده مي گرديد
يا چه كس ديوار چين ها را بنا ميكرد
يك اگر با يك برابر بود پس چه كس آزادگان را در قفس مي كرد
يا چه كس اين رادمردان را فنا مي كرد و سكوت بود و سكوت...
در اين هنگام...معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه هاي خويش بنويسيد:
كه يك با يك برابر نيست...
يك با يك برابر نيست...
+ نوشته شده در دوشنبه هشتم مهر ۱۳۸۷ ساعت 11:22 توسط از دیار آشنا
|