خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
چون كوي دوست هست به صحرا چه حاجت است (حافظ)

پرسيدم: «حضرت استاد! كسب علم و معرفت آن‌چنان هم كه مي‌گويند، آسان و كوتاه نيست. چه بايد كرد؟» تبسّم فرمود و گفت: «عزيزم! راه را كوتاه و بار را سبك كنيد. سبك بار باشيد، تا آسوده راه رويد. مسافت طولاني است و سخت و دشوار. بار سنگين شما را باز مي‌دارد از ادامه راه. بارتان را كم كنيد. گناه نكنيد و از معصيت دوري جوييد تا بار سبك شود و مسافت كوتاه. براي كم كردن بار، گناه نكنيد

عصايش را حركت داد و به راه افتاد و من در پي ايشان باز پرسيدم: «حضرت استاد! چه بسيارند جوانان مشتاقي كه به انسان رجوع مي‌كنند. براي ترويج معنويت و امور ديني و بالا بردن سطح بهره‌وري و باردهي معنوي با آن‌ها چه كنيم؟» دوباره ايستادند و با نشاط و صميميتي بيشتر، دستشان را جلو آوردند و فرمودند: «با دست پر جلو رويد. خودتان را كه اصلاح كنيد، دستانتان پر خواهد بود. با دست پر حركت كنيد. مطمئن باشيد، مؤثر خواهيد بود. خودتان را كه اصطلاح كنيد، ديگران به شما روي مي‌آورند و به سمت شما مي‌آيند. باز هم مي‌گويم، راه را طولاني نكنيد؛ مسافت را كوتاه و بار را سبك كنيد!»

و اين جملات كوتاه را كه مي‌نگارم، ايشان برايم به تفصيل مي‌فرمود؛ با شاهد مثال، شعر و حديث و آيه، قصه و حكايت و حادثه. آن‌چنان كه بندبند آن در تمام وجودم حك مي‌شدند. دوباره پرسيدم: «كدام يك از اساتيد اخلاق بهترند؟ و در اين راه چه بايد كرد؟» و دوباره تبسم ايشان بود كه شكفت. شايد به ناپختگي و ناداني من كه از استاد كامل معرفت و عشق چنين پرسشي مي‌نمودم. آب در كوزه و من تشنه لبان گرد جهان مي‌گشتم. سپس با خنده‌اي پدرانه فرمود: «عزيزم! اين‌ها ملاك نيست. خيلي از افراد به دنبال استاد و معلم اخلاق مي‌روند، اما به همان چيزي كه مي‌دانند، عمل نمي‌كنند. در آغاز كار بسياري هستند كه تشنه معرفت و اخلاق هستند. به ظاهر تشنه‌اند، اما ممكن است همان شيداي تشنه لب، استاد خود را به قتل برساند؛ همچون ابن ملجم كه شاگرد اميرالمؤمنين (ع) بود. بايد مجاهده با نفس را كامل كنيد، سپس به اين مرحله برسيد. «لَنَهْدينّهَم سُبُلَنا» بايد حاصل شود. اگر ديديد هدايت در مسير خدا به دست نيامده، بدانيد كه مجاهده‌تان ناقص بوده. مجاهده را كامل كنيد؛ يقين بدانيد كه خداوند همه امور را اصلاح خواهد فرمود. هدايت خداوند در صورتي كامل و تمام مي‌شود كه مجاهده شما كامل باشد»

ايشان مي‌گفت و من مي‌شنفتم؛ جلمه جمله نوراني‌اش را. به منزل ايشان كه رسيديم، دستان فرتوتشان را به دو دست گرفتم و لب بر آنان نهادم با تمام وجود. با خويش مي‌خواندم مصرعي را كه بارها از ايشان شنفته بودم: «در خانه اگر كس است، يك حرف بس است» و حال آن‌كه در آن دقايق، حرف‌ها به من فرمود. از آن عصر به يادماندني، شبي چند نگذشته بود كه در بازگشت از نماز عشاء در پي ايشان دوان دوان شدم؛ در عطش نوشيدن جرعه‌اي ديگر از كلامش. اين‌بار پرسشي را كه در ادامه زيارت آن عصر در ذهنم ايجاد شده بود، باز گفتم: «حضرت استاد! براي كامل كردن مجاهده و كسب توفيق خدمت به اسلام، لذّت عبادت و انسان شدن، آسان‌ترين راه و كليد چيست؟» همچون پيش ايستاد و اين بار با قاطعيت، دقيقاً چنين فرمود: «نماز شب، نماز شب، نماز شب! نماز شب كليد توفيقات روز است


•گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
بار بر بست و به گردش نرسيديم و برفت (حافظ)

مزن بر دل ز نوك غمزه تيرم
كه پيش چشم بيمارت بميرم
چنان پر شد فضاي سينه از دوست
كه فكر خويش گم شد از ضميرم
قدح پر كن كه من در دولت عشق
جوانبخت جهانم گرچه پيرم
خوشا آن دم كز استغناي مستي
فراغت باشد از شاه و وزيرم
من آن مرغم كه هر شام و سحرگاه
زبام عرش مي‌آيد صفيرم (حافظ)

كنون كه وجود ايشان در جوار رحمت حق آرميده و بانگ الرّحيل فرموده، شنوايان و بينايان اهل راز، اين خطاب حق را مي‌شنوند و مي‌بينند:

«و سلامٌ عَليه يَومَ وُلِدَ و يَومَ يَموتُ و يَوْمَ يُبعَثُ حيّاً» (مريم/ 15)

با تلخیص به نقل از سایت عصر ایران