مردی از خويش برون آيد و کاری بکند
طاير دولت اگر باز گذاری بکند | يار بازآيد و با وصل قراری بکند |
ديده را دستگه در و گهر گر چه نماند | بخورد خونی و تدبير نثاری بکند |
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من | هاتف غيب ندا داد که آری بکند |
کس نيارد بر او دم زند از قصه ما | مگرش باد صبا گوش گذاری بکند |
دادهام باز نظر را به تذروی پرواز | بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند |
شهر خاليست ز عشاق بود کز طرفی | مردی از خويش برون آيد و کاری بکند |
کو کريمی که ز بزم طربش غمزدهای | جرعهای درکشد و دفع خماری بکند |
يا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيب | بود آيا که فلک زين دو سه کاری بکند |
حافظا گر نروی از در او هم روزی | گذری بر سرت از گوشه کناری بکند |
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم مهر ۱۳۸۸ ساعت 14:39 توسط از دیار آشنا
|