در تنور عاشقی
در مقام عشق ، نامردی مكن! ...
لاف مردی میزنی! مردانه باش!
در مسیر عاشقی ، افسانه باش! ...
دین نداری ، مردمی آزاده باش!
هر چه بالا میروی ، افتاده باش! ...
در پناه دین ، دكانداری مكن!
چون به خلوت میروی ، كاری مكن! ...
عشق یعنی ظاهر باطن نما!
باطنی آكنده از نور خدا! ...
عشق یعنی عارف ِ بی خرقهای!
عشق یعنی بندهی بی فِرقهای! ...
عشق یعنی آنچنان در نیستی ،
تا كه معشوقت نداند كیستی! ...
عشق یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی كردن ِ روی زمین! ...
عشق گوید مست شو گر عاقلی
از شراب غیر انگوری ولی! ...
هر كه با عشق آشنا شد ، مست شد!
وارد یک راه بی بنبست شد! ...
كاش در جامم شراب ِ عشق باد
خانهی جانم خراب ِ عشق باد! ...
هر كجا عشق آید و ساكن شود ،
هر چه ناممكن بوَد ، ممكن شود! ...
در جهان هر كار خوب و ماندنیست ،
ردّپای عشق در او دیدنیست! ...
شعرهای خوب ِ دیوان جهان ،
سِرّ عشق است و سرود عاشقان! ...
« سالک »! آری ... ؛ عشق رمزی در دلست
شرح و وصف ِ عشق كاری مشكل است! ...
عشق یعنی شور هستی در كلام!
عشق یعنی شعر ، مستی ، والسلام! ...